آسیب شناسی آموزش و پژوهش حقوق در ایران (1)

بسمه تعالی

      بحث داغ جایگاه و هویت علوم انسانی در ایران، هر چند بسیار بسیار دیر مورد توجه قرار گرفته است، یکی از مهمترین موضوعاتی است که در یکسال گذشته مورد مناقشه قرار گرفته است، تا جایی که به تعبیر برخی، تمام وقایع پس از انتخابات متاثر از تفاوت های مبنایی در علوم انسانی بوده است.(بنگرید ۱ و ۲)

      اینکه آموزش و پژوهش و تولید علم بومی در علوم انسانی -به مفهوم عام آن- با چه چالشهای جدی روبرو است، موضوع بحث من نیست؛ آنچه که ذهن من را چندی است درگیر خودش کرده، چالشهای آموزش حقوق و بعد، بحران پژوهش های حقوقی در ایران است. البته نباید از این نکته غافل شد که نتایج مباحث کلی در حوزه مطالعات علوم انسانی، تاثیر غیر مستقیم بر حقوق خواهد گذاشت.

      حال، بنا دارم طی یک سلسله مطالب در این وبلاگ، جایگاه علم حقوق در جمهوری اسلامی، و چالشهای پیش روی آموزش و پژوهش این رشته در ایران -با همه ابعاد فرهنگی و ایدئولوژیکش- مورد بررسی قرار دهم.

- اینکه اساسا با توجه به اصولی مثل اصل ۴ قانون اساسی، علم حقوق مستقل از علم فقه قابل تعریف است؟
- آیا آموزش رشته فقه و حقوق، جدای از رشته حقوق در مقطع کارشناسی، متناسب با ساختار حقوقی ایران است؟
- آیا اصولا در ایران علم حقوق در دانشگاه تدریس می شود یا صرف قانون خوانی و برداشت از متون قانونی!؟
- آیا کارکرد علم حقوق در ایران، صرفا تربیت وکیل دعاوی است؟ اگر چنین است، پس چرا ۴ سال طول می کشد!؟
- آیا نظام آموزشی حقوق در ایران، به دنبال تربیت حقوقدان است؟ آیا منطقا قابلیت تربیت حقوقدان را دارند!؟
- آیا در ایران چیزی به نام اندیشه یا تئوری حقوقی وجود دارد؟
ـ جایگاه حقوق کیفری در این میان چگونه است؟
- آیا نطراتی که در حوزه حقوق کیفری توسط صاحبان تحصیلات عالیه ارائه می شود، را می توان یک نظریه علمی حقوقی دانست؟ یا اینکه صرفا یک نوع تفسیر خاص از مواد قانونی هستند؟

      اینها بخشی از دغدغه هایی است که طی چند سال اخیر ذهنم را مشغول کرده و کمتر دیده ام افرادی را که پس از پاسخ به این سوالات، اندیشه های خود را در حوزه حقوق مطرح کنند. اینها اساسی ترین سوالها برای حقوقی هاست. به نظر من هر کس در هر رشته دیگری بخواهد اندیشه ای را مطرح سازد، باید به سوالات مشابه در حوزه معرفتی خودش پاسخ بدهد، و بعد قلم به دست بگیرد و مطلبی بنگارد.

      در قالب این پست ها، کوشش خواهم کرد، صرفا به طرح مساله بپردازم و پاسخ به آن را به عهده مخاطب قرار بدهم؛ چرا که پاسخ هر فرد، به تناسب نگرش ها و عقاید افراد متفاوت خواهد بود.

سید الشهداء، من و حقوق جزا

بسمه تعالی

...هیچ سالی به اندازه امسال برای فرارسیدن محرم روزشماری نمی کردم. امسال -نمی دانم چرا- حال دیگری دارم... احساس میکنم همه وجودم وابسته به این روزها است...

روزی که تصمیم گرفتم برای دوره کارشناسی ارشد، حقوق جزا را ادامه دهم را هیچگاه فراموش نمی کنم. نمی دانم چه سالی بود. آن روز در دانشگاه شهید بهشتی همایشی ۲-۳ روزه برگزار شده بود با عنوان "زن و حقوق کیفری". من توانستم روز آخر همایش را درک کردم. در آن همایش -که با استقبال گسترده دانشجویان خصوصا خانمها روبرو شده بود- یکی از اساتید حقوق کیفری ایران به پشت تریبون رفته بود و سخنانی بر زبان می‌راند که هنوز کامل به خاطر دارم. «او» پس از یکسری مقدمات، تعارفات را کنار گذاشت و به صراحت گفت که «این همایش ها در این کشور راه به جایی نمی برد! خودتان را معطل نکنید! تا وقتی دینی که خدایش "مرد" است معیار حقوق است، وضع زنان همین است که هست!! دین اسلام دین مردان است. چون خدای این دین مرد است!» این استاد -که الان بازنشسته شده- ادعایش را مستند به آیات قران کرد و مدعی شد «در اسلام زن برای آرامش مرد خلق شده است و جایگاه دیگری ندارد»(!) و سپس آیه ۱۸۹ سوره اعراف را خواند که {هوالذي خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها} و از قرآن برای رد اسلام بهره برد!!

و هیچکس -از جمله من- آنجا از جا برنخاست و به او نگفت که: ای نادانِ دانانما! ضمیر مونث در این آیه به «نفس» باز میگردد و کلمه «نفس» مونث است و ربطی به زن ندارد و هم زن و هم مرد برای همسر خود، مایه آرامش تلقی شده اند... و هیچکس -از جمله من- بانگ برنیاورد که ای استاد(!) خدای اسلام جنسیت ندارد و ضمیر مذکر برای لغت الله است و خداوند جنس بردار نیست... بگذریم که اگر صدایی هم بر می آوردم و اینها را فریاد می زدم، بر قلب سنگی و فکر جامدش، اثری نداشت...

آن روز دیدم که اسلام در کشور اسلام چه غریب است... آن ساعت حس کردم که مظلومیت واقعی یعنی چه... آن لحظه فهمیدم که هیچ یاوری -در بلاد اسلام- برای اسلام نیست و در پشت تریبون دانشگاه ام القرای اسلام، خدای اسلام به سخره گرفته می شود...

این را که می گویم، عین واقعیت است. برای این روزها داستان سرایی نمی کنم. فقط نقل تاریخ است. آن روزها، احساس کردم صدای حسین علیه السلام را در کارزار کربلا می شنوم؛ چون مظلومیت واقعی دین خدا را با تمام وجودم حس کردم. بانگ حسین(ع) را می شنیدم آنگاه که آرمان و دینش در زیر سم اسبان اشقیاء لگدکوب می شد و هیچ فریادرسی به فریادش نمی رسید. می شنیدم که با دیدن بدعت ها و انحرافها و تزویرها، فریاد می زند...
هل من ناصر ینصرنی!؟
هل من ذابّ يذبّ عن حرم رسول الله!؟
هل من موحد يخاف الله فينا؟
هل من مغيث يرجو الله اغاثتنا؟
هل من معين يرجو عند الله فى اعانتنا؟

در دلم می شنیدم که گویا حسین(ع) هنوز تا یومنا هذا فریاد میزند و برای حمایت از دین جدش رسول الله -روحی له الفداء- یاور می طلبد...

و من آن روز جزایی شدم...
جزایی شدم تا حتی اگر شده یک سنگ رها شده به سوی آرمان حسین(ع) را دفع کنم...
حتی اگر بتوانم یک سنگ رها شده را از حریمش دور کنم، به آرزویم رسیده ام...
چنین باد!

 

"فلسفه حقوق کیفری"

بسمه تعالی

اگر چه هنوز «فلسفه حقوق» به تنهایی و بدون اضافات، یکی از مظلوم ترین درس‌ها و گرایش‌های حقوق در ایران است و کمتر مطالعه ای در این زمینه صورت می گیرد، اما در آن سوی مرزها، با درک اهمیت این گرایش علمی و تاثیر عمیق آن بر شاخه های مختلف حقوق، بحث فراتر از اینها است.

اگر اندکی در سایتهای دانشکده های حقوق دانشگاههای مطرح جهان -به ویژه آمریکا و کانادا- جستجو کنید، متوجه می شوید که مطالعات فلسفه حقوق بسیار جزئی تر شده است و بحث از «فلسفه حقوق کیفری» (The Philosophy of Criminal Law) به میان آمده است.

برای اینکه با این مقوله، آن هم به صورت خیلی کلی آشنا شوید، این مقاله خیلی مفید است. این مقاله در سایت SSRN در دسترس عمومی قرار دارد. اصل مقاله در هندبوک دانشگاه آکسفورد در سال ۲۰۰۱ چاپ شده است. (THE OXFORD HANDBOOK OF JURISPRUDENCE AND LEGAL THEORY)

 

مصاحبه شفاهی آزمون جامع

بسمه تعالی

... خلاصه بعد از آنکه نتیجه نمره آزمون جامع کتبی مشخص شد، بعد از ظهر شنبه گذشته مصاحبه شفاهی جامع برگزار شد. جلسه خوبی بود، با نتایج خوب! اساتیدی که علاوه بر دکتر حبیب زاده و دکتر فرجیها برای مصاحبه علمی دعوت شده بودند، دکتر نجفی ابرندآبادی و دکتر جلیل امیدی بودند. اگر چه بنا نبود در این جلسه موضوع رساله تصویب شود، اما محور مصاحبه جامع، توضیح و بررسی موضوع رساله بود.

من نفر سومی بودم که وارد جلسه شدم؛ حدود ساعت ۳. جلسه نیم ساعت بیشتر طول نکشید. به من فرصت دادند تا در مورد موضوع رساله صحبت کنم. اساتید هم خیلی با حوصله و دقت به توضیحات من گوش دادند. نکته ها و طرح بحث هایی هم که اساتید مدعو انجام دادند، جالب توجه بود.

با توجه به موضوعی که برای رساله ام انتخاب کرده بودم، مجبور شدم توضیحات مقدماتی ارائه کنم و تاکید کنم که بنا ندارم در سنت حقوقی فرانسوی مطالعه کنم. توضیح دادم که آنچه مورد نظر من هست در قالب تقسیم بندی مکاتب حقوق کیفری که در کتابهای جزای عمومی(۱) بیان می شود و به طور کلی به بیان مکاتب حقوق کیفری در نظام آموزشی ایران انتقاد دارم! و بعد گفتم که روش تحقیق من نظری محض است.

... و اعلام کردم که موضوع رساله ام «تاثیر اندیشه های سیاسی بر حقوق کیفری» است؛ و اینکه قرار است سه مساله اصلی را در این رساله بررسی کنم:

اول اینکه، حقوق کیفری و فلسفه سیاسی دارای موضوع واحدی هستند و در هر دو آنها، دو مفهوم «زور/قدرت» و «آزادی»، مفاهیم اصلی محسوب می شوند. به همین دلیل رابطه آنها رابطه تنگاتنگی است.

دوم آنکه، میان این دو، فلسفه سیاسی در رده بالاتری نسبت به حقوق کیفری قرار دارد و حقوق کیفری ملزم است تا در چارچوب تعاریف ارائه شده از سوی تئوری سیاسی حاکم، عمل کند؛ چرا که این اندیشه سیاسی است که تعیین می کند حدود اعمال قدرت و زور از سوی حاکمیت تا چه میزان است؛ و حاکمیت تا چه اندازه می تواند آزادی افراد را محدود سازد.

سوم اینکه، با توجه به شقوق مختلف اندیشه های سیاسی، حقوق کیفری تقسیم بندی می شود. و می توان تقسیمی جدید از حقوق کیفری بر اساس اندیشه های سیاسی ارائه داد. مثلا حقوق کیفری لیبرالی، حقوق کیفری کمیونیتاریانیستی، حقوق کیفری محافظه کاری، حقوق کیفری نئولیبرال،...

چهارم اینکه در جمهوری اسلامی هم با توجه به اندیشه سیاسی امامت و ولایت فقیه، حقوق کیفری خاصی قابل تعریف است.

پنجم: منظور از انواع حقوق کیفری، محدودیت ها و حدود و ثغور مختلف برای حقوق کیفری است در حوزه های جرم انگاری، مسوولیت کیفری و مجازات.

...

بعد از این، در مورد نتایج حاصله بیشتر مطلب خواهم نوشت و نظرخواهی خواهم کرد.

تا بعد.

 

الحمدلله...

 
  دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد
در لحظه «می» نظم دوتا شانه به هم خورد

دستور رسید از تَهِ مجلس به تسلسل
پیمانه «می» تا سرِ میخانه به هم خورد

دستی به هوا رفت و به تایید همان دست
دست همه قوم صمیمانه به هم خورد

«لَبَیک علی» قطره باران به زمین ریخت
«لَبَیک علی»  نور و تن دانه به هم خورد

یک روز گذشت و شب مستی به‌سرآمد
یعنی سرِسنگ و سرِدیوانه به هم خورد

پس باده پرید از سرمستان‌ و پس از آن
بادی نوزید و درِ یک خانه به هم خورد
 

ماده 319 قانون مجازات اسلامی، قاعده احسان و مسوولیت پزشک

بسمه تعالی

چندی پیش یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ، سوالی را در خصوص تعارض ماده ۳۱۹ ق.م.ا با قاعده احسان {و ما علی المحسنین من سبیل} مطرح کرد و باعث شد تا مباحث شیرین قواعد فقه بار دیگر برای من زنده شود؛ کلاسهایی که با دکتر سید مصطفی مصطفوی داشتیم. آن زمان -سال ۱۳۸۳- ایشان دانشجوی دکتری بودند ولی در مباحث فقهی دقت بسیار ستودنی داشتند و برای خودشان صاحب نظر بودند. برای یافتن پاسخ بازدیدکننده، مجبور شدم تا علاوه بر اندوخته های ذهنی، از یادداشتهای کلاس ایشان و مقالات مرتبط استفاده کنم که به این مقاله برخورد کردم.

سوالی که دوست عزیز مطرح کرده بود این بود:

طبق فحوای ماده 319 ق.م.ا درصورتی که پزشک از بیمار اخذ برائت نکرده باشد ضامن است اگرچه که افراط و تفریطی صورت نگرفته باشد و اگرچه مأذون باشد! از سوی دیگر در قواعد فقهی قاعده ای به نام "قاعده احسان" داریم! که طبق این قاعده طبیعتا پزشک محسن است و لذا درصورتی که بدون افراط و تفریط موجب وارد آمدن آسیبی شود ضامن نیست!
این تناقض را چگونه پاسخ می گویید؟!

و در مرحله بعد، سوالشان را در سه بند، تبیین کردند:

1.  آیا ماده 319 تنها "مسئولیت مدنی پزشک " را اثبات می کند یا  درصدد بیان "مسئولیت کیفری پزشک" نیز هست ؟!
2. در حدی که من درباره قاعده احسان و مسئولیت پزشک مطالعه و بررسی کرده ام حتی به یک روایت هم برنخوردم که صراحتا این قاعده را تخصیص زده باشد و پزشکی را از تحت این قاعده و پزشک را از تحت شمول عنوان محسن خارج نموده باشد! اگر روایاتی هستند که مشخصا خود قاعده را تخصیص زده و به نحوی پزشک را از تحت شمول عنوان محسن خارج می نماید لطفا بفرمایید.
3. در کتابهای قواعد فقیهه تصریح شده که "محسن" اگرچه که در برابر عمل خود مزد بگیرد "محسن" است ! و اغلب نویسندگان معاصر کتب قواعد فقهیه در این خصوص  به  ماده 306 قانون مدنی اشاره نموده اند. بنابراین به نظر می رسد به صرف دریافت مزد، نمی توان پزشک را از تحت شمول عنوان محسن خارج کرد.

 در برابر سوالات دقیق این دوست عزیز، جوابی برایشان ارسال کردم که...

     اول: اینکه تمام قواعد مربوط به دیات در قانون "مجازات" درج شده است، محل انتقاد جدی است و یادآور همان بحث کهنه و جدی است که آیا دیه مجازات است یا جبران خسارت؟ به نظر من جنایاتی که مشمول عنوان خطای محض و حتی شبه عمد قرار می گیرد، اساسا فاقد عنصر روانی لازم برای یک "جرم" هستند و رفتارهایی غیر عمدی هستند که تنها ضمان مالی را به دنیال دارد. بله؛ در موارد پر خطر، همچون رانندگی با وسائط نقلیه، می توان کمی سختگیرانه عمل کرد اما به هر حال در مورد جنایت خطای محض هیچ تردیدی وجود ندارد. به همین دلیل اگر ماده 319 از ضمان سخن گفته، هر چند در قانون مجازات است، اما به نظر من ماهیتا مسوولیت مدنی است که در قالب دیه تبیین شده است.
 
     دوم: به قول علمای اصول، «ما من عام ٍ إلا و قد خصّ» هیچ قاعده عامی نیست مگر آنکه تخصیصی بر آن وارد می شود. قاعده احسان هم یک قاعده بسیار کلی است و ممکن است واضع قاعده (شارع) پس از وضع، برخی مصادیق را از آن خارج کند و این منافاتی با اصل قاعده ندارد. نیاز به تصریح هم ندارد که بیان کند که این مصداق تخصیص بر آن قاعده است بلکه وقتی حکم خاص مسوولیت طبیب در روایت بیان می شود، شما به این مساله پی می برید که شارع این مصداق را ضمناً -و نه صراحتاً- خارج کرده است. به نظرم این مساله هم چنین است. نص روایات دال بر این تخصیص است. چاره ای جز این تفسیر نداریم. وقتی یک روایت طبیب را مسوول دانسته است (در حالی که قاعده احسان چنین حکمی ندارد) به طور ضمنی اعلام داشته که قاعده احسان اینجا اعمال نمی شود.
 
     سوم: به نظر من با توجه به عملکرد سوداگرانه و منفعت گرایانه قشر گسترده ای از پزشکان، عملا طبابت به یک شغل و ممر معاش تبدیل شده و نمی توان آنرا عرفا یک عمل محسنانه تفسیر کرد. حسب رای مشهور، در تحقق احسان دو شرط لازم است: اول وجود قصد احسان و دوم سودمند بودن عرفی عمل. حال آنکه پزشکان در جامعه ما عملا قصد اولی را عموما از دست داده اند و به طبابت به عنوان یک شغل نگاه می کنند و چون اصل بر ضمان متلف و تلف کننده است، اگر شک در احسان شود، باید به اصل اولی رجوع کنیم و همان حالت سابق را استصحاب کنیم. به نظر من، از منظر قاعده احسان، هیچ تفاوتی میان شغل رانندگی تاکسی، وکالت دعاوی، طبابت و آرایشگری نیست. همه اینها بر اساس تقسیم کار اجتماعی عهده دار بخشی از خدمات جامعه هستند و در عوض خدمتی که انجام می دهند اجرت دریافت می کنند و عموما قصد احسان به خلق را ندارند، هر چند که برخی چنین نیستند.

 با این مقدمات، به نظر می رسد رای مشهور فقها مبنی بر ضمان پزشک، مبتنی بر اصول و قواعد فقهی است، اگر چه برخی همچون ابن ادریس ضمان طبیب را نفی کرده اند.

 برای اطلاع بیشتر دوستان از ابعاد قاعده احسان، مقاله دکتر سید مصطفی مصطفوی در این خصوص را در اینجا قرار داده ام.

اینها هم لینک چند مقاله مرتبط:

- اسماعیل آبادی، علی رضا؛ بررسی مسئولیت یا عدم مسئولیت پزشک؛
- آموزگار، مرتضی؛ مبانی پذیرش مسئولیت جزایی پزشک غیر مقصر (حاذق و محتاط)
- موسوی بجنوردی، سید محمد؛ مسئولیت کیفری و مدنی پزشک
- کریمی، نسرین؛ تأثیر شرط برائت در رفع مسئولیت از پزشک
-

تشکر از صمیم قلب

بسمه تعالی

از ۲۵ آبان که پست قبلی را گذاشتم، از کامنتهای عمومی و خصوصی و اشکها و باران‌ها، خیلی چیزها یاد گرفتم؛ چیزهایی که شاید سالها می گذشت و باز... توان عقل ناچیزم، بر درک آن عاجز بود.

اول اینکه فهمیدم...
"زير باران بايد رفت...فكر را، خاطره را، زير باران بايد برد...با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت...دوست را، زير باران بايد ديد..."
و که فهمیدم من... دوستانی دارم "بهتر از آب روان"

گر چه من پیش از اینها، نه نشانی، نه صدایی و نه نامی از آنها ندیده و نشنیده بودم
اما من صدای نازک قلبشان را از نزدیک، با گوشهای قلبم، احساس کردم
و چه خوش نواختند...

دوم آنکه فهمیدم...
"زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ،
پرشي دارد اندازه عشق.
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
زندگي جذبه دستي است كه مي چيند.
...و اگر مرگ نبود دست ما در پي چيزي مي گشت"

سوم آنکه...