وقتی سابقه داران کیفری، جرمشناس می شوند!

یکی از نظریات جالبی که در ذیل جرمشناسی انتقادی (Critical Criminology) مورد بحث قرار گرفته، نظریه «جرمشناسی محکومین» (Convict Criminology) است. از ارائه این نظریه -یا به تعبیر برخی «مکتب» و به تعبیر دیگر «جنبش» - تنها ده سال می گذرد و همین نشان از نوپایی و ناشناختگی آن است.

طرفداران این نظریه، گزاره خاصی را در زمینه تبیین جرم و علل آن ارائه نمی دهند، بلکه تنها رویکرد جدیدی را برای بررسی جرم پیش روی جرمشناسان قرار می دهند. بانیان این نظریه رویکرد انتقادی خویش نسبت به جرمشناسی رایج را بر توجه ویژه به تجربیات زندانیان و کسانی که مجازات کیفری را تحمل کرده اند بنا کرده اند.

به عقیده طرفداران «جرمشناسی محکومان»، اغلب جرمشناسان بدون آنکه حتی یک روز حبس را تحمل کرده باشند، به ایراد سخن می پردازند و نظریات مختلف، با عبارات جذاب ارائه می کنند. (البته این مربوط به کشورهایی است که خود تولیدکننده نظریات هستند، نه کشورهایی که فقط نظریات را ترجمه می کنند.) از نظر آنان، جرمشناسانِ مکاتب رایج، در بیرون گود نشسته اند، و در عین حال مجرمان و عوامل دستگاه عدالت را مورد توصیه و نصیحت قرار می دهند! از همین رو، آنان خود دست به کار شدند و با تشکیل گروههایی از افراد دارای سابقه ی کیفری، تشکلهای علمی به راه انداختند و نظریاتی مبتنی بر تجربه عملی خویش ارائه کردند.

جرمشناسان مرتبط با این نظریه را دو دسته عمده تشکیل می دهند:

نخست کسانی که خودشان سابقه کیفری داشته و زندان را از نزدیک لمس کرده اند. آنان با مشاهده عینی مزایا و معایبِ زندان، دست به نظریه پردازی در زمینه کیفیت استفاده از مجازات حبس و جزئیات پیرامونی آن زده اند. به تعبیر آنان، «جرمشناسان این رویکرد، هم لباس زندان به تن کرده اند، هم لباس استادی را.»

دسته دوم جرمشناسانی هستند که اگرچه سابقه کیفری ندارند، اما مصاحبه های گسترده ای را با کسانی که سابقه زندان داشته اند برگزار کرده اند. این دسته، با گردآوری تجربیات دیگران در ذیل این نظریه قرار گرفته اند.

نکته قابل توجه در این جنبش، تمرکز بر بیان و توصیف واقعیت زندان است، نه آنچیزی که جرمشناسان در کتابهایشان مورد ستایش قرار می دهند. به عنوان مثال، راس و ریچاردز در کتابشان تاکید می کنند که «به خلاف همه شعارهایی که در وصف زندان داده شده و زندان به عنوان مرکزی برای بازپروری معرفی گردیده، اما واقعیت چیز دیگری است. برجهای مراقبت مجهز به تیربار، دیوارهای بتونی بلند و سیم خاردارهای محکم، همگی نشان از جایی برای انباشتن افراد و کیفر آنان دارد.» (p.3)

علیرغم همه بی مهری هایی که جرمشناسان مکاتب رایج نسبت به جرمشناسی محکومان نثار کرده اند و آنان را متهم به روشهای غیرعلمی و دورشدن از روشهای رایج نموده اند، اما همچنان امید دارند که با ارائه نظرات خود در خصوص مجازات زندان و دستگاههای وابسته به عدالت کیفری، جرمشناسان رایج را به سوی واقعگرایی سوق دهند.

دولتِ رفاه؛ دولتِ کیفری


"The United States is one of the most violent countries in the world. It is also the most punitive nation in the world. The US incarceration rate is over 700 per 100,000 population... US citizens are now imprisoned four times more than in the early 1970s  and this “mass incarceration” or “new penalism” is racialized. About one out of every three African-American men between the ages of 20 and 29 are under some type of correctional supervision, while Latinos stand a 17 percent chance of being incarcerated.
There is much more evidence showing that the United States has shifted from a “welfare state” to a “penal state”.
"

Contemporary Critical Criminologyby Walter S. DeKeseredy
Routledge Publication, 2011
p. 42



"ایالات متحده آمریکا یکی از پرخشونت ترین کشورهای جهان است. همچنین این کشور یکی از کیفری ترین ملت ها به حساب می آید: میزانِ جمعیتِ کیفری در ایالات متحده، بیش از ۷۰۰ زندانی به ازای هر صدهزار نفر است...* هم اکنون شهروندانِ آمریکایی، چهاربرابر بیشتر از دهه ۱۹۷۰ به زندان افکنده می شوند و این "زندانی کردنِ انبوه" و "کیفرگرایی جدید" به صورت نژادپرستانه اجرا می شود. نزدیک به یک نفر از هر سه آمریکاییِ آفریقایی تبار، در بازه سنی ۲۰ تا ۲۹ سال، در معرضِ اقداماتِ مراقبتِ تأدیبی قرار می گیرند، در حالی که این میزان برای نژادهای لاتین ۱۷ درصد است.
دلایل بسیار بیشتری وجود دارد که نشان می دهد ایالات متحده از الگوی «دولت رفاه» به «دولتِ کیفری» دگردیسی کرده است."

کتاب «جرمشناسی انتقادی معاصر»نوشته والتر اس دی کسردی
انتشارات راتلج، ۲۰۱۱میلادی
صفحه ۴۲

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
 در ایران، این رقم ۲۲۶ نفر به ازای هر صدهزار نفر می باشد. +

در نقدِ جرمشناسیِ رایج


"To make matters worse, more US citizens die of homicide every three months than the number of people killed by the September 11 terrorist attacks on the World Trade Center in New York and in the Iraq War as of 2008... Isn’t it time to think critically about crime?"

Contemporary Critical Criminologyby Walter S. DeKeseredy
Routledge Publication, 2011
p. 24



"بدتر آنکه، تعداد کشته شدگانِ ناشی از قتل عمد در ایالات متحد آمریکا در هر سه ماه، بیش از تعداد کشته شدگانِ حملات یازده سپتامبر و حمله ی به عراق [از سال ۲۰۰۳] تا سال ۲۰۰۸میلادی است... آیا زمانِ آن نرسیده که با رویکرد انتقادی به مسأله جُرم پرداخته شود؟"

کتاب «جرمشناسی انتقادی معاصر»نوشته والتر اس دی کسردی
انتشارات راتلج، ۲۰۱۱میلادی
صفحه ۲۴